چقدر زود دیر شد

ساخت وبلاگ

یادم میاد که عموم تعریف می کرد که قصد داشته به خیابان صفاشهر بره و وقتی چشماشو باز کرده چشمش به گنبد حرم حضرت معصومه (س) افتاده بعد من تو دلم پوزخند زدم و گذاشتم به یه حساب دیگه ولی الان اصلا برام عجیب نیست

یادم میاد یه بار از یکی پرسیدم که آیا موزیک گوش میدی ؟گفت نه ، خیلی میخ آهنگ نمیشم ! چقدر اون موقع تعجب کردم که یه آدم چطور میتونه نسبت به موزیک بی تفاوت باشه ولی الان چندوقتیه تو ماشین بیشتر رادیو گوش میدم

یادم میاد هر چندوقت یک بار یه شعری پیدا میکردم و مدت ها با خودم زمزمه می کردم و باهاش نئشه بودم ولی الان ...

یادم میاد همیشه یه دفتر بالای سرم بود و من هروقت دچار هیجان های احساسی می شدم شروع میکردم نوشتن و چقدر تاریخ هاش به هم نزدیک بود ولی الان تو کتابخونه گهگداری میخونمشون و یه لبخند میزنم

به قبل تر بر میگردم : یک ماه تمام روی ساختن یه کلیپ کار می کردم تا در نهایت یه کار سه الی چهار دقیقه ای میساختم ، چقدر نگاهش می کردم و چون ساخته خودم بود و همه ی توقعات احساسی من رو برطرف می کرد

قبل تر در و دیوار اتاقم پر بود از عکسهایی که خودم می ساختم و با وسواس زیادی روی کاغذهای مخصوص چاپ میکردم و همیشه سرگرمشون بودم

هرچند همه ی اینها هنوز توی وجودم هست و روح من مثل آتش زیر خاکستر مستعد شعله ور شدن هست ولی راستش قبل تر ها گرمای این آتش چیز دگه ای بود ، چیزی بیشتر از شعله ، مثل دهانه یک کوه آتشفشان

به قول مارسل پروست : در من بسیاری از چیزها از بین رفتند  که گمان می کردم تا ابد ماندگارند

بعضیا میگن بخاطر اینه که به زندگی نزدیک تر شدم ولی خودم میدونم که از خود واقعیم دور شدم از کسی که همیشه در حال جوشیدن بود چه از دریچه هنر و چه از مجرای چشم ، هیچ چیز ارزش دور شدن ازون دنیای خاص منو نداشت

همه مقصر هستند و هیچکس مقصر نیست ، با تنها چیزی که میتونم خودم رو تسلی بدم این جمله از شوپنهاور هست که

وقتی تنگدستی بیشتر از استعداد باشد پیشرفت دشوار می شود

نوستالژیا...
ما را در سایت نوستالژیا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mohammaddf بازدید : 112 تاريخ : جمعه 24 تير 1401 ساعت: 10:07